متن و نوشته عاشقانه غمگین
 
ZhFall
جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:25 ::  نويسنده : Hank       

پایان مهلت وفاداری

تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ، برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی ، به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام ، مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم ، اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود که چه آسان دل دادی و چه آسان دل بریدی ، چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود ، تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ، همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود! که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید ، تا که گل شدم و این قصه ادامه داشت ، پاییز آمد و همه چیز تمام شد ، خشک شدم و آن محبت ها از دلم رها شد …. حالا نه آبیست که به این ریشه های خشکیده برسد و نه کسی است که حتی من خشکیده را از شاخه اش بچیند ! لبریز از غمی هستم که تو در دلم نشاندی ، در آتشی نشسته ام که تو مرا به اینجا کشاندی! حالا تو کجایی و من کجا ، تو مرا به گل نشاندی ای بی وفا… free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم! مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم! وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم … و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم… خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود! ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم ! نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ، تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم همه با هم یکی میشویم!

free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

در پناه تو

خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم بگیر دستانم را تا رها شویم از اینجا تا پناه ببریم به خدا اینجا بمانیم نگاه ها ما را از هم دور میکنند ، دستهای آلوده چشمه ی عشقمان را گل آلود میکنند اینجا بمانیم ستاره ای در آسمان نمی ماند ، ما هم بخواهیم ، عشق دیگر با ما نمیماند اینجا هوایی است که به درد همین گرگها میخورد کسی حتی در حال سقوط هم به ما رحم نمیکند! حیف عشقمان است که اینجا هدر رود ، عشق باید بی خوابی شب تا سحر شود که تا زنده ایم لذت ببریم از وجود هم ، حالا این تو ، این عشق و این من…

free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها… تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان! و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی! تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ، نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان! با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند ! تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم…

free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

سزای تو

دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید بی محبتیها را از دلش نمیشست همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود ! و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد! و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟ سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین!

free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

تکرار عشق

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم… یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها … همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد … غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها ، ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند! صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد… نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست ! با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟ مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟ کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی، شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی … شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی… من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده ! گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم ، گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم، تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار… نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست ، شاید این بغض لعنتی شکست و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم ! نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم ، من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم ، دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم… نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده ، پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره… تکرار شوی ، تکرار…

free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

در حال رفتنم

گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد…

free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

فریاد دلم

نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم! تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم ! مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم ! نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم ! من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد ! این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه ! که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم! و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!! فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان! میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد !

free2 متن و نوشته عاشقانه غمگین

 

تویی همه کسم

چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که باید آن را ابراز کنم به تو… از اول خط تا اینجا خیسی چشمهایی بود که مرا تا آنجا همراهی کردند آن جایی که تو هستی و من در برابر توام و چند نقطه تا لحظه ای دوباره و یک احساس عاشقانه چقدر سختی کشیدم ، از اول این خط تا آخرش شیرینی و تلخی های زندگی را چشیدم و شیرین ترین لحظه ی آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدی و همه تلخی ها از یادم رفت همه احساساتم بوی عطر تو را میدهد ، وقتی صدای قلبت را میشنوم ، قلبت به من نفس میدهد در اوج تو را خواستن ، بی نیاز از همه کس و نیاز دارم به کسی که همه کس من است در شور و شوق عشقم و در خیال کسی که بی خیالش نمیشوم و این عاشقانه ترین لحظه ی زندگی من است ، که در آغوش توام و تسلیم هیچ حس دیگری نمیشوم چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که مرا مجنون میکند ، از اول خط تا اینجا رنگ چشمهایت مرا دیوانه میکند و چند نقطه تا این حس تازه ، و اینگونه میشود که زندگی برای من و تو بی انتهاست ، تو را داشتن یک هدیه زیباست در حال و هوای زندگی ام و در دنیایی که تو همه زندگی منی… و آخرین خط و هزاران نقطه چین برای رسیدن به آغازها… دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه بی پایان زندگی ام…


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1