ZhFall
شنبه 2 آذر 1392برچسب:, :: 8:44 :: نويسنده : Hank
سلام دوستان. امروز 2 اذر 1392 ساعت پنج دیقه مونده به نه صبح قصد دارم قسمتی از زندگیمو براتون بنویسم .اگه حوصله داشتین میتونین برین ادامه مطلب ادامه مطلب ... مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم نه از رفتن کسی دلگیر بی کسی هم عالمی دارد . دلم باران میخواهد
فقط باران بایک بغض به اندازه تمام دلتنگی هایم وبعد هم توبنشینی کنارمن وهردو باهم قطره های باران رابشماریم یک... دو... سه... وبعد اصلا یادمان برود که همه اینها فقط یک خیال ست... تو...باران...من... همه اینها خیال است؟؟؟؟؟ وقتی چشمـ ـانم را روی همــ می گذارم ، هـــر گــــاه بـه تــو فـــکـر مـــیــکـنم ..
حـــواســم از هــمه چــیز پــرت مــیشود .. و مـــن چـه روز هـای بــیهوده ای را ســپری مــیـکنم .. بـا بــیسـت و چـهار سـاعـت حـواس پـرتی قــصــه بــگــو تـا بـخوابـم... امـشـب قـصـه آمـدنـت را مــیـخـواهــم... مــیــخـ ــوانــ ــی؟!! تـــــشـــنـــہ اتـــــ کـــہ مــــے شــــوҐ ... "ســــ ر ا بـــــــ " مـــے شــــوے ـــــ ! از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن …
مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا …
میان هر نفسی که میکشم همهــــــــــــمه ای ست.... که از همه پنــــــــهان.... از تو چه پنـــــــــهان... میان هر نفسی که میکشم تـــــــــــــو هستی که میکِشم تو را.... . که میکُشــــــــــــــی مرا...
از " جـــآטּ دادن " هــم سـخـت تـر اسـت
ایـن " خــَــنــ ـده هــ ــ ـآے مـــ ــصـنــوعــ ــے ..!
جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : Hank
باور کن! جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 16:53 :: نويسنده : Hank
وقتی باختم، “مسیر” را یافتم؛
در بزرگراه زندگی همواره راهت، “راحت” نخواهد بود. هر چاله ای، “چاره ای” به تو می آموزد. دوباره فکر کن، فرصت ها “دو بار” تکرار نمی شوند. پس به خاطر داشته باش برای جلوگیری از پس رفت،“باید رفت”!!
زندگی در گذر آینه ها جان دارد با سفرهای پر از خاطره ایمان دارد زندگی خواب لطیفیست که گل می بیند اضطراب و هیجانیست که انسان دارد زندگی کلبه ی دنجیست که در نقشه ی خود دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد گاه با خنده عجین است و گهی با گریه گاه خشک است و گهی شر شر باران دارد زندگی مرد بزرگیست که در بستر مرگ به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد زندگی حالت بارانی چشمان تو است که در آن قوس و قزح های فراوان دارد زندگی آن گل سرخیست که تو می بویی یک سرآغاز قشنگیست که پایان دارد
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را می خواند اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : Hank
گردو از گردی،
گــردو شــد! لابد ابرو هــم از ابری، ابــرو! بیهــوده نیســت کــه همیشــه خیســی، چشــم مــن . . . دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : Hank
A candle may melt and its fire may die But the love you have given me will always stay as a flame in my heart شمع آب میشه و آتیش شمع خاموش میشه ولی عشقی که تو به من دادی ، مثل یه شعله توی قلبم میمونه . . . . Hearts beat 72 times a min Even if ur heart beats only once a min You will still live because 71 times my heart beats 4 YOU قلب ۷۲ بار توی هر دقیقه می تپه حتی اگه قلب تو توی هر دقیقه یه بار بتپه باز تو زنده می مونی ادامه مطلب ... دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:43 :: نويسنده : Hank
کبریتـهای سـوخته هـمـ ، روزی درختـ های شـادابی بـوده اند! مثل مـا ، که روزگـاری می خنـدیدیـمـ قبـل از اینـکه عـشق روشنـمان کنـد ادامه مطلب ... دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : Hank
خورشید بتابد یا نتابد ماه باشد یا نباشد شب و روز من یکی شده فرقی ندارد برایم همه چیز برایم رویا شده عشق تو برایم آرزو شده به رویا و آرزو کاری ندارم حقیقت این است که دوستت دارم ! ادامه مطلب ... دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : Hank
شمــردن بلــد نیستــم ، امــا تا دلت بخــواهد دوست داشتــن بلــدم ، یک وقتهــایی هــم می شــود که یکــی را ، دو بــار دوست داشتــه باشــم … ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:41 :: نويسنده : Hank
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن… میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری… اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده…؟ اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه، هیچی … ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:37 :: نويسنده : Hank
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم… می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم… هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم… به ادامه مطلب مراجعه فرمایید ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : Hank
بهانه ای برای از عشق تو مردن به بهانه دیدن باران ، آمدم به سوی تو ، به بهانه اینکه به یادت هستم در زیر باران قدم زدم و ای کاش تو در آن لحظه در کنارم بودی… به بهانه دیدن ستاره ها ، هر شب را به عشق تو بیدارم ، شاید روزی همه بفهمند که تویی تک ستاره آسمان قلبم… به بهانه ساحل ، غرق شدم درون دریا ، تا بیایم به سوی تویی که مرا بدجور دلتنگ خودت کرده ای به این بهانه و آن بهانه ، تو شده ای تنها بهانه ی دلم ! اینگونه که دلم همیشه و همه جا بهانه ی تو را میگیرد ! روزهای تنهایی هایم میگذرد و هنوز تو را در کنارم نمیبینم ، هنوز باور ندارم که باید در حسرت این باشم که تو را همیشه در کنارم ببینم روزهای سرد زندگی ام اینگونه میگذرد و دلتنگی است که به غمهایم اضافه میشود ، و این غصه هاست که به همه وجودم نقش تلخی را داده است حالا چگونه باید این لحظه های دور از تو بودن را بگذرانم نمیدانم ، تنها میدانم که باید با حسرت و این دل بهانه گیر ، بی قراری های دلم را تحمل کنم وقتی جز تو هر چه در زندگی ام است برایم هیچ ارزشی ندارد پس بدون تو چه سود دارد نفس کشیدنهایم؟ چه سود دارد این رفتن ها و آمدن هایم؟ چه سود دارد آن بهانه ها ، آن دریا و آن ستاره ها ، آن بی قراری ها و آن زجر تنهایی ها ! و حالا باید پی برد به گذشتن از سدها ، به تحمل سختی ها ، به بستن چشم بر روی آدمها تا که چشم باز کنم و ببینم تنها چشمهای تو را ، تا به بهانه دیدن چشمهایت بمیرم همانجا! ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:23 :: نويسنده : Hank
خداوند تو را میبیند تو را دوست دارد ٬ و بهترین مخلوقاتش را در کنار تو قرار داده پس تو هم دوست بدار همراهانت را که سوغات خداوند هستند . . . ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:20 :: نويسنده : Hank
نه تو دروغگو نیستی من حواسم پرت است! گفته بودی دوستم داری بی اندازه خوب که فکر می کنم تازه می فهمم که “بی اندازه” یعنی چه! ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:17 :: نويسنده : Hank
معذرت خواهی ؛ همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی ، و حق با یکی دیگه است . . . معذرت خواهی ؛ یعنی اون رابطه شاید بیشتر از غرورت برات ارزش داشته . . . ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : Hank
بعضی جمله ها هستن به مرور تبدیل به دروغ می شن ! مثله : « پنیر تازه رسید » رو شیشهی بقالی ! یا مثله « دوست دارم » ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1398برچسب:, :: 18:8 :: نويسنده : Hank
به چـشـمـهـایـت بگــو نـگـاهـم نـکـنـنـد بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … ! نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا نـه ! حـواسـم نـیـسـت عـاشـقـت مـی شـوم . . مرسی که سر زدین . جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : Hank
چه اشتباه بزرگیست ! تلخ کردن زندگی خود برای کسی که در دوری ما ، شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری می کند . . . ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 17:50 :: نويسنده : Hank
هیچ چیز سـختر از این نیست که منـطقـی فــکر کنــــی وقتــی احساسـاتت دارن خـــفــت میـکنـن . . . ادامه مطلب ... جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : Hank
نه دست هایت توى جیبم است نه سرت روى سینه ام در این گرانى شب هایى که باران تمامِ ستاره ها را از آسمان شسته است نمى شود دِل به آسمان زد و براى آرزوهایت شهاب چید! کمى برایم آغوش قرض مى دهى!؟ مى خواهم ناز ات را بخرم اما دل و جیب ام عجیب خالى ست! :: ::
ادامه مطلب ... |
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
|